مبینامبینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات دختر نازم مبینا

تولد مبینای عزیزم

خانم دکتر یزدانی تاریخ 28 خرداد رو برای عمل سزارین من معین کرده بودند اما من و بابایی شب 27 رفتیم مسجد جمکران تا برای سلامت به دنیا اومدن دخملون نماز امام زمان بخونیم. وقتی برگشتیم خونه ساعت حدود 2 نیمه شب بود من حالم خیلی بد شد سریع ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان ولی عصر و من بستری شدم. ساعت 8.30 دقیقه صبح روز 27 خرداد سال 1391 مصادف با شهادت امام موسی کاظم(ع) دخمل گل من با وزن 2970  gr و قد 49 cm  پاشو تو این دنیا گذاشت . قشنگترین و به یادماندنی ترین روز تو کل زندگی پر از فراز و نشیب مامان سمی.... دختر بهاری من کاش می دونستی اون لحظه ای که بعد از ماه ها انتظار تو رو توی بغل من گذاشتن دیدن صورت قشنگت و ب...
20 دی 1391

دخملم وزن نمیگیره

نمی دونم چی کار کنم دخترم خیلی خیلی کم وزن میگیره دکتر می گفت تقریبا روزی 3-5 گرم که واقعا کمه همه جور آزمایشی هم از دختر گلم گرفتن ولی خدارو شکر چیزی نبود. ناز گل من یک کیلو نیم وزن کم داره خسته شدم هر چی بهش غذا می دم خیلی بی اشتها می خوره شیشه خوردن هم بلد نیست نمی دونم چی کار کنم دوست دارم تپل مپل بشه .... ...
17 دی 1391