مبینامبینا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات دختر نازم مبینا

اولین عید نوروز

امسال عید برای من و بابایی با سالای قبل خیلی فرق داشت قشنگ تر شیرین تر و زیباتر از عید نوروزهای قبل بود چون امسال یه فرشته کوچولو و دوس داشتنی کنارمون بود که لحظات سال تحویل رو برامون دلچسب تر کرده بود. دختر نازم همه بهونه من برای زندگی تو هستی...   ...
14 فروردين 1392

2 تا مروارید کوچولوی جدید

دخملی حدود 10 روزی میشد که همش بی تابی میکرد اما فداش بشم که اینقدر مظلومه که مامانش نفهمید که نی نی داره دوباره دندون در میاره . اونم دو تا با هم. دندونای نیش بالایی دوتاش با هم بیرون زدند. اما دندونای جلو بالا هنوز نیومدن بیرون ولی لثه دختر گلم حسابی متورم شده. مامانی دورت بگردم که اینقدر درد میکشی. تا میاد یه خورده وزن بگیره دوباره دندوناش اذیتش میکنن نمیذارن دخمل تپل شه. دختر نازم ان شااله همیشه سالم باشی دندونات هم به سلامتی در بیان. دوست دارم یه دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.......................... ...
16 اسفند 1391

حرف زدن نی نی

مبینای گلم الان چند روزه یاد گرفته همش میگه د د . به محض اینکه میبینه من یا بابایی لباس پوشیدیم شروع میکنه دد  دد   دد   فدای دختر گلم بشم که از الان ددیی شده. ولی نمیدونم چرا تنبل خانم نه سینه خیز میره نه پل   مبینا خانم با اسباب بازی مورد علاقه اش (کبریت)   ...
25 بهمن 1391

مبینا خانم بعد از اومدن از تالار

عموی بابایی که از مکه اومدند مهمانی گرفته بودند. دختر گلم اون شب خیلی خیلی خانم بود کلی نانای کرد کلی هم به همه لبخند میزد. همه میگفتند چه دخمل خوش خنده ای .... قبل از شام هم که دیگه حسابی خسته شده بود روی یکی از میزها خوابید. فدات بشم خیلی دوست دارم.   ...
18 بهمن 1391